«سه روز برای دیدن» نوشته هلن کلر(۱۹۶۸-۱۸۸۰)، نویسنده نابینا و ناشنوای آمریکایی است. این کتاب روایت تکاندهنده سه روز پایانی بینایی هلن کلر تا پیش از نابینا شدن وی است.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
تلاش میکنم همه چیز را لمس کنم و هر چیزی را طوری نزدیک نگه دارم که نگاه برای مدتی روی آن بماند. بعضی چیزها، دیدنی و خوشایند هستند و قلب و ذهن را از شادی و خوشحالی لبریز میکنند، اما برخی بهطور ناخوشایندی، رقتبارند. برای دیدنیهای ناراحتکننده چشمهایم را نمیبندم، چون آنها نیز بخشی از زندگی هستند. بستن چشم به روی آنها، بستن قلب و ذهن است.
روز سوم بیناییام، به انتها نزدیک میشود. شاید مشغولیتهای بسیار جدی وجود داشته و من باید چند ساعت باقی مانده را به آنها اختصاص دهم، اما میترسم در عصر آن روز آخر دوباره به تئاتر پناه ببرم، به یک نمایش خندهدار و سرگرمکننده، بهطوریکه متوجه رگههای شوخی و طنز در روح انسان شوم.
نیمهشب، مهلت موقتی من برای دیدن خاتمه خواهد یافت و شب ابدی دوباره به من نزدیک خواهد شد. طبیعتاً در آن سه روز کوتاه، همه چیزهایی را که میخواستم ببینم، ندیدهام. تنها مادامیکه تاریکی دوباره به سمت من هجوم میآورد، متوجه میشوم چه چیزهایی را ندیدم.
اما ذهنم آنقدر با خاطرات باشکوه پر خواهد بود که زمان کمی برای تأسف و پشیمانی دارم.
از آن به بعد لمس هر شیئی خاطره پرشوری را بهیادم خواهد آورد.