«ترکش حرف شنو» نوشته ابراهیم زاهدی مطلق (۱۳۴۲)، بر اساس زندگی شهید ولیالله چراغچی مسجدی (۱۳۶۴-۱۳۳۷) است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
کاظم وقتی آخرین جمله را در نامهاش نوشت، صدایی راشنید که از پشت گوشش میآمد.
ـ برای چی اون جمله آخری را نوشتی؟
ـ تو داشتی نامهی من را میخواندی؟
ـ نمیخواستم بخوانم. آمدم بالای سرت که چشمهایت را ازپشت سر بگیرم که یکهو چشمم خورد به نامهات. دیدم داری نامه مینویسی.
کاظم به عزیزالله زل زد و دوباره درباره نامهاش و آن جملهآخری پرسید.
ـ برای چی نامه را خوندی؟! هان؟ شاید من...
ـ گیر نده! گفتم که اتفاقی دیدم. حالا برای چی نوشتی کهمادرت سر نماز ولیالله را نفرین کند؟!
کاظم از جا بلند شد. نامهاش را تا کرد و گذاشت زیر پتویی کهرویش نشسته بود. بعد تکیه زد به دیوار اتاقک و آرنجش راگذاشت روی جعبه فشنگ یشمی رنگ که داخلش پر از کاسه و بشقاب و قاشق بود. نگاهی به همکلاسیاش کرد که با هم ازتربتجام به جبهه اعزام شده بودند. عزیزالله هم مثل خودش رشته علوم انسانی را در کلاس دوم دبیرستان میخواند.
ـ تو این حاجولی رو که فرمانده شده، خوب نمیشناسی!اصلاً فکر بچههای مردم نیست.
ـ برای چی؟
ـ برای این که عرضه نداشت، فرمانده نبود. توی این نامه همبه مادرم نوشتم که شب و روز سر نماز نفرینش کند.
ـ خر نشو کاظم. این حرفها چیه؟
ـ تو که نمیفهمی چه بلایی سر بچهها دارد میآید!