«فرماندهای مثل پدر» نوشته داود بختیاری دانشور (۱۳۴۶)، بر اساس زندگی شهید حسن علیمردانی (۱۳۶۰-۱۳۲۲) است. در بخشی از کتاب میخوانیم: پدر و مادرم میبایستی در همان محله یعنی طلاب میماندندو من همان جا به دنیا میآمدم. ولی درست قبل از به دنیا آمدنمن، اسبابکشی کردند به بالای شهر. جایی که بچههایش موقعدنیا آمدن، نازک نارنجی پا میگذارند تو دنیا. از بخت بد، من هم جزو همان بچهها بودم. از همان نازکنارنجیها که لای پر قو میخوابانندش. برای پز و فیس و افاده. از همه بدتر، اسمهامان شده بود افشین و شهرام و بابک و پرهامو از این جور اسمها که بعدها آدم را به خجالت میاندازد. مادرممیگفت وقتی اسم من را گذاشته بودند، همه فامیل از انتخاب، دهانشان باز مانده بود. ـ آخر شهرام هم شد اسم. خودم را کشتم تا معنی اسمم را پیدا کردم. تو یک کتاب، اسم شهرام به معنی رام شاه بود. وقتی معنیاش را فهمیدم، داشتم دیوانه میشدم. دلم میخواست هوار بکشم و خودم را بکوبم بهدر و دیوار اتاقم. همین کار را هم کردم. مادر و پدرم وحشتزده چپیدند تو اتاق. مثل بچهها، زدم زیر گریه. کتاب را پرت کردم گوشه اتاق. پدرم مات و وحشتزده نگاهم کرد. فکر میکرد دیوانهای چیزی شده باشم. مادرم مثل همیشه کلاس گذاشت وگفت: «بگذار تنها باشد... نیاز به تنهایی دارد بچهام.» خواستم هوار بکشم: «من بچه نیستم، دارم میروم خدمت سربازی. البته اگر شماها بگذارید...» نگفتم و چفت دهانم را انداختم. بعد مثل بچه کوچولوها زارزدم. آن قدر که خودم از نفس افتادم. به خاطر این که تک فرزند بودم و عزیز دُردانه، طبق قانون دولت میتوانستم ور دل ننهام بمانم و خدمت سربازیام را تمامکنم. با این حال، مادرم چند تا قربانی و سفره نذر کرد. همهاشهم برای چشم و همچشمی که با خالهها و زنداییهایم داشت.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی