«استعفای کارمند شماره ۶۵۸۱۹» نوشته شمسی خسروی (۱۳۵۰) است. این کتاب بر اساس زندگی سردار خراسانی شهید ابراهیم محبوب(ابوادریس) نوشته شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
علی آزمایش نشسته بود وسط، میدان دار شده بود و نمیگذاشت نوبت به کسی برسد. وقتی میافتاد به خنده. هرچیز خنده داری که یادش میآمد، تعریف میکرد.
«آقا تو بگیر بگیر عملیات، غلامرضا دستش تیر خورد. اشاره کرد که این طرف عراقیها هستند. من هم روی عینکم گل مالیده بود. گفتم: نمیبینم».
می گفت: بزنش.
گفتم: «ای کاش به آقابراهیم گفته بودیم برای عینکهامان برف پاک کن میخرید».
همه زدند زیر خنده، ابراهیم نیز دستها را قلاب کرده بود در زانوها و با هر جمله علی، قهقههاش بلندتر میشد. عملیات، موفقیت آمیز انجام شده بود و همگی سر کیف بودند.
- آخر سر تو همان وضعیت بابا قوری، رفتم سر وقت عراقیه. پاهاش را گرفتم و کشیدمش توی آب. غلامرضا ضعف کرده بود. گفتم: تو برو تو قایق، بخواب که علی بیدار است. نگاه کرد به ابراهیم که بی سر و صدا همه صورتش چشم بود و به او نگاه میکرد.
- آقا! شما چرا آن پسره ی بیچاره را از یقهاش گرفته بودید و میکشیدید زیر آب؟ ابراهیم خندید. چینهای ریز گوشه چشمهاش، عمیقتر شد.
- دیدی که، از آب میترسید و هی خودش را میانداخت رو این و آن. یقهاش را گرفتم و کشیدمش زیر آب. فقط میخواستم بفهمد که با لباس غواصی خفه نمیشود.