«گل پر» نوشته حسین هژیری، مجموعهای از خاطرات و سرگذشت تعدادی از شهدای هشت سال دفاع مقدس از زبان اطرافیان و خانواده این عزیزان است.
«فقط دو تا بیست»
سر راهم مغازهی پلاستیک فروشی بود که توی ویتریناش یک سبد کوچولوی صورتی دیده بودم و خیلی دوستش داشتم. یک بار به بابا نشانش دادم و پرسیدم: «بابایی! اونو برام میخری؟» بابا گفت: «اگر از همهی درسات چهل تا بیست پشت سر هم بیاری برات میخرمش.» سی و هشت تا بیست گرفته بودم که بابا شهید شد. تا دوم سوم راهنمایی، هنوز آن مغازه بود و آن سبد هم توی ویتریناش خاک میخورد. آن قدر رنگ و رو رفته و غبار آلود شده بود که هیچ عابری نگاهش نمیکرد. فقط این من بودم که هر روز با حسرت نگاهش میکردم و میگفتم: آخرش نشد بابای من تو رو برام بخره. تا این که صاحب مغازه هم مغازهاش را جمع کرد و از آن جا رفت.