کتاب حاضر، نمایشنامهای فارسی است که در آن نویسنده با قریحهای طبیعی به تصویر کردن فضاهای شگفت و جنبههای سیاه و هولآور زندگی روستاییان و زاغهنشینان و نشان دادن فقر و اضطراب و خرافات مردمان اعماق و تودههای دستنخورده میپردازد. در بخشی از نمایشنامه میخوانیم: «مرد اول، مرد دوم و مرد سوم جلوی در نیمهباز تاریکخانه ایستادهاند و بهشدت میخندند، در خود میپیچند و دور خود میچرخند. از شدت خنده نفسشان بند میآید، آرام میگیرند، نفس تازه میکنند. شلیک خنده دیگری راه میافتد. به شانه همدیگر میزنند، همدیگر را هل میدهند، میخندند و دوباره میخندند. مرد اول خندههای عصبی دارد، روی زمین میغلتد».
غلامحسین ساعدی در (۱۳۱۴) در تبریز دیده به جهان گشود ، او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد.
در دانشگاه های تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیتهای روانپریش و آشفته ذهن و کشف دردها و آسیبهای روانی آنان، توانست به خوبی از این کارکترها در داستانهای خود بهرهگیرد. فضای داستانها و نمایشنامههایش آکنده از درهم آمیختگی کابوس و واقعیت است که فضایی وهمناک به آثارش میدهد.
اولین مجموعه داستانش در (۱۳۲۹) به نام شب نشینی باشکوه منتشر شد. در مجموعه داستان به هم پیوسته عزاداران بیل (۱۳۴۲)، توپ و ترس و لرز (۱۳۴۶) از بدویت جغرافیایی برای ترسیم فضایی شگفتی آفرین و ترسناک به خوبی بهره میجوید.
ساعدی در ۱۳۶۴ در فرانسه در گذشت و در جوار صادق هدایت به خاک سپرده شد.