باغ آلبالو آخرین شاهکار چخوف است. نمایشنامههایی که او در هشت سال پایانی زندگیش نوشت او را همتراز چخوف داستان نویس کرد. چخوف در همه نمایشنامههایش سعی در ترسیم فضای پر از رخوت و ملال حاکم بر جامعهاش دارد. در نمایشنامه باغ آلبالو ما با خانواده اشرافی طرف هستیم که تا خرخره در قرض فرو رفتهاند ولی هیچ تلاشی برای بهبود اوضاع نمیکنند. تمام دارایی آنها باغ آلبالویی است که نسل اندر نسل به آنها رسیده و به نوعی نماد اصالت خانوادگی اشرافی آنهاست. باغی که حالا در گرو بانک است. همه اعضای خانواده دور هم جمع میشوند تا راه حلی به غیر از فروش باغ پیدا کنند اما حتی آن زمان هم از خوشگذرانی وتفریح دست بر نمیدارند. حتی تاجر جوانی به نام لوپاهین که پدرش در گذشته برای همین خانواده کار میکرده است سعی میکند پیشنهادی برای درست شدن اوضاع بدهد اما مورد تمسخر آنها قرار میگیرد. پنداری هیچ کدام از اعضای خانواده متوجه اتفاقی که دارد میافتد نیست. تنها درانتهای نمایش است که آنها متوجه فروپاشی میشوند که همه از فهمیدن آن سر باز میزدند.
چخوف سالها قبل از انقلاب روسیه پیش بینی این موضوع را کرده بود. او بارها در نمایشنامههای مختلف اش از طوفانی صحبت میکند که همه چیز را تغییر خواهد داد. در نمایشنامه باغ آلبالو ما زوال و روی کارآمدن طبقه جدیدی را شاهد هستیم که چهارده سال بعد در روسیه اتفاق افتاد.
نویسندگان بسیاری از جمله ریموند کارور، هاروکی موراکامی، ویرجینیا ولف، جیمز جویس، کاترین منسفیلد و همچنین جرج برنارد شاو به تمجید از چخوف پرداختهاند. او الهام بخش نوعی از داستان نویسی است که هنوزم کماکان در امریکا و جهان رواج دارد.
در دنیای انگلیسیزبانها، چخوف بعد از «ویلیام شکسپیر» محبوبترین نمایشنامهنویس محسوب میشود.