«باران، دایره، گور» کتابی نوشته هادی حوری (۱۳۴۵)، نمایشنامهنویس ایرانی است. این کتاب سه نمایشنامه را در خود جای داده است و در نخستین جشنواره هنری عدالت و امید در سال ۱۳۸۷ منتشر شد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «(دیگران میروند و جوان چونان چولی قزک در میانه صحنه میایستد، دختر بچهای با چتری در دست نیز ایستاده و آسمان را نگاه میکند، سپس چترش را روی شانهی جوان میگذارد و میرود. مورخ و فیلسوف در حالی که صندوق بزرگ چرخداری را حمل میکنند ـ که علیالظاهر سنگین است ـ وارد میشوند.) مورخ: دردآور است. فیلسوف: بگو مرگ آور. جای بحث ندارد. مورخ: این صندوق را میگویم که روز به روز سنگینتر میشود. فیلسوف: و من ترا میگویم که روز به روز پیرتر و غرغروتر میشوی. برای همین هم فکر میکنم اینجا، در کنار همین مترسک و آغاز این بیابان بیسروته که پیش رویمان است بهترین جا برای خلاصی از شر توست. مورخه: اما جدا شدن از تو... اینجا... این شکلی... فیلسوف: شکلش مهم نیست. من همه جور مترسکی دیدهام... باید این صندوق را بین خودمان نصف کنیم. مورخ: اما این صندوق همهی دارایی و ثروت ماست. فیلسوف: مهم نیست. مورخ: دلم راضی نمیشود. سهم من هم مال تو. فیلسوف: صدقه نمیخواهم. مورخ: کدام فیلسوفی است که ریزهخور مورخین نباشد؟ سهم مرا هم بردار. فیلسوف: نصفاش میکنیم، جای بحث هم ندارد. مورخ: باشد، نصفاش میکنیم. فیلسوف: نصفاش میکنیم؟ مورخ: نصف. فیلسوف: نصف؟! مورخ: بگذار وجب کنم... تاریخ امروز را باید نوشت... اینجا... این جا درست وسط صندوق است. فیلسوف: نصفش میکنی؟ مورخ: نصفش میکنم. فیلسوف: اگر میگفتم پاهایت را نصف کن چه؟ مورخ: فقط بگو از کجا؟ فیلسوف: ترسوی منفعل، تو در هیچ حالتی نمیخواهی با من بجنگی؟ در این پنجاه سال از من چه آموختی؟»
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی