«جنگ به خاطر ویلن» نمایشنامهای به قلم تام کمپنیسکی (۱۹۳۸)، نویسنده انگلیسی و یکی از موفقترین آثار اوست.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«[استفانی و دکتر هر دو درجاهای خود قرار دارند. دکتر خیلی راحت درصندلی خود نشسته و تکیه داده است. استفانی خیلی عصبانی است و پشت به دکتر کرده است.]
استفانی: برای اینکه همه چیز را به شما گفته باشم، براتون میگم که اگر دیوید همین طور با اصرار از من نمیخواست که نزد شما بیایم هرگز پایم را اینجا نمیگذاشتم. اون خیلی جدی از من خواست که دوباره پیش شما بیام. من به خاطر دیوید اینجا هستم. بله حتی دیوید از من خواسته از شما معذرت خواهی هم بکنم. و برای اینکه دیوید را خوشحال و راضی کرده باشم به شما میگم معذرت میخوام[ با لحنی تصنوعی ]خیلی متأسفم. همین و بس.
فلدمآن: [ میخندد ]لحن صحبتتون با آنچه میگید هماهنگی نداره.
استفانی: اشتباه میکنید. لحن صدای من کاملاً گویای احساسات درونی منه دکتر فلدمآن.
فلدمآن: بله. البته پس شما برحسب خواهش و درخواست شوهرتون به اینجا آمدهاید؟
استفانی: بله مثل اینکه این بار حرف منو خوب درک کردید. آن هم برای اولین بار.
فلدمآن: البته. لابد هم دلایل شخصی است که اینجا آمدهاید؟ مگر نه؟
استفانی: مثل اینکه دوباره حرف ما یادتون رفت و زبان ساده منو متلفت نشدید. بله من به اشتباه خود اقرار دارم اشتباه از من بود و تکرار میکنم تقصیر من بود.[ کلمات را خیلی شمرده و یکییکی و خیلی آرام بیان میکند.]من فقط برای اینکه شوهرم دیوید از من خواسته بود به اینجا بیایم، پیش شما آمدهام آیا این مطلب روشن است یا هنوز روش نیست؟
فلدمآن: ببخشید من این طوری فهمیدم که شما به طور طبیعی همیشه با شوهرتون دیوید توافق ندارید. و اگر قبول میکنید کاری که از او خواسته انجام بدید به این دلیل است که خودتون هم دلتون میخواسته اون را انجام بدید.»