«خجالت بکشید آقای ترحّم!» مجموعه چند نمایشنامه رادیویی به قلم خسرو حکیمرابط (۱۳۰۹)، نویسنده ایرانی است. این کتاب ۸ نمایشنامه رادیویی را در خود دارد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«صدای دور آبشار... و تک و توک پرندگان کوهی (بلبل کوهی... کبک..) و روشنتر از همه صدای کلنگ بر سنگها
یک نفر دارد نزدیک میشود... میرسد... صدای نفسنفس زدن او را میشنویم. صدای کلنگ متوقف میشود
پلین: (که هنوز خسته است و نفسزنان) هه...! راه...!! اینم شد جاده؟
ولاشو: (خسته و دست از کار کشیده) سلام آقای پلین... خسته نباشین
پلین: حالا من جواب اون پیرزن رو چی بدم؟... ها؟
ولاشو: (که تازه دیده است) اوه... پاچهاش داره از پاتون میفته... خیلی متاسفم آقای پلین... شما نباید تو کوهستان شلوار خانمتون رو میپوشیدین... حالا راست راستی جواب ایشون رو چی میدین؟
پلین: خیر آقا... شلوار مال خودمه
ولاشو: اوه...
پلین: چهل ساله
ولاشو: ... بله... بله
پلین: ضمناً شما باید جوابگو باشین آقا... نه من
ولاشو: من هر کاری که از دستم بربیاد براتون میکنم آقای پلین... میدوزمش... پاچه و خشتک شلوارتون رو میدوزم... همین امروز
پلین: این شلواره آقاجان، نه کفش کهنه. رفو میخواد نه وصله. شما آقاجان اگه راست میگی راه رو تا سر قله درست کن... اونم نه اینجوری... نیمه کاره پر سنگلاخ، که شلوار آدم رو پاره کنه
ولاشو: حالا چرا باید تا سر قله برید آقای پلین؟
پلین: (دلتنگ و شکسته) من آفتاب لب بامم برادر! نمیتونم صبر کنم... میخوام تا وقت هست، از بلندی به پایین نگاه کنم... من اگه افتادم، دیگه نمیتونم بلندشم (دوباره کمی مهاجم) فرصت کوتاهه آقاجان... راه رو بکش تا سر قله
ولاشو: باشه آقای پلین... بهتون قول میدم... راه رو تا سر قله براتون درست میکنم.»