«عروسکخانه» نمایشنامهای در سه پرده، از هنریک ایبسن (۱۹۰۶-۱۸۲۶)، نویسنده نامدار و صاحبسبک نروژی است.
نمایشنامه اینگونه آغاز میشود که زنی جوان و زیبا با دستهای پر از خرید شب کریسمس به خانه برمیگردد. او که شاد است و آوازخوان، با شیوههای خود شوهر را از اتاق کارش بیرون میکشد. اینجا گپ و گفتگویی پیش میآید سرشار از خوشبینی به آینده و زندگی. زن ناز میفروشد و شوهر ناز میخرد. در این دم، همه چیز میدرخشد و نوید میدهد، ولی زندگی آبستن رویدادهاست و بهزودی چهرهی دیگری به خود میگیرد. در این آسمان درخشان و بیابر، لکهابرهایی پدیدار میشود که به هم میپیوندند و گوش تا گوش آسمان زندگی این زوج خوشبخت را فرامیگیرند، درهم میپیچند و میغرند و میبارند. سپس، جویباری روان میشود که بهزودی به جویبار دیگر و جویبارهای دیگری میپیوندد و تندابی میشود سهمگین که همه چیز را، حتی زندگی زن را به نیستی تهدید میکند. روز تابناک آغاز نمایشنامه با شبی تاریک و بیمناک و اندیشناک پایان مییابد.
عروسکخانه، داستان زن خامی است که ناگهان چشم به چندوچون زناشویی و دروغی که زندگیاش را بر آن بنیاد نهاده باز میکند. میبیند شوهرش، پدر سه فرزندش، بیگانهای بیش نیست که همواره با او چون بچه و دارایی خود رفتار کرده است. درمییابد که خوشبختیاش دروغین بوده و خودش، نه آدمی آزاد و برابر، که عروسکی و خانهاش نه خانه، که عروسکخانهای بوده است. این چشمگشایی، او را بر آن میدارد که همه چیز خود را رها کند و در جستوجوی حقیقت، خود و ارزشهای خود، پا به دنیای واقعی بنهد. اینگونه، او نخستین گام را به دنیای بیرون میگذارد ـ دنیایی سردتر و تنهاترِ، ولی همزمان، روشن از کورسوی امید به چیزی بهتر.