«اولئانا» نمایشنامهای از دیوید مَمِت (۱۹۴۷)، نویسنده و کارگردان آمریکایی به همراه سالشمار زندگی و آثار وی است.
همچنین برندا مورفی، در مقالهای که در این کتاب آمده است به تحلیل این نمایشنامه میپردازد. در بریدهای از این نوشتار آمده در کتاب میخوانیم:
«عنوان اولئانا، عنوانی گولزننده و کنایی، و در عین حال، مقدمهای خوب برای توصیف خط مشیهای زبانشناسانه خود نمایشنامه است.
اولئانا، مجمعی آرمانی و قرن نوزدهمی بود که توسط ویولونیست نروژی، اوله بال و همسرش آنا تأسیس شد: اولئانا (آمیزهای است از این دو نام.) این مجمعِ کشاورزی به دلیل خرید زمینی که سنگلاخ و سترون بود ورشکسته شد و خریداران آن مجبور شدند به نروژ بازگردند. همچنان که نمایشنامه پیش میرود، کاربرد این عنوان برای توصیف رویای آرمانی و شکستخورده دانشگاه آشکار میشود؛ این امر، در عین حال، در مورد کاربرد دومین نقل قول ممت از کتاب رفتن به سرای باقیِ ساموئل باتلر نیز صدق میکند، که نشان میدهد کودکانی که هرگز «با حالوهوایی درونی و محبتآمیز» آشنا نبودهاند، فقدان آن را درک نمیکنند و بهراحتی از یافتن آن منع میشوند، «یا به هر تقدیر[فقدان] آن را به چیز دیگری مگر گناهکاری خود نسبت نمیدهند» .
اولئانا، به برخی از اصلیترین شکستهای آموزش امریکایی و تأثیرات بلندمدتِ صدمهای که بر جوانان وارد میکند اشاره میکند. اما اگر بگوییم اولئانا در مورد آموزش است، مثل این است که بگوییم گلن گری گلن راس در مورد شغل معاملات ملکی است. ممت از نظام آموزشی به عنوان ابزاری برای ارائه دستمایه همیشگیِ خود، یا آنچه که وی آن را «تعاملات انسانی» مینامد استفاده میکند، که در این مورد خاص، نمایانگر میل کنایی به قدرت و فهم در روابط انسانی است.