«مفردِ مذکرِ غایب» نوشته علی موذنی (۱۹۵۶) نمایشنامهنویس معاصر است.
در بخشی از این نمایشنامه میخوانیم:
امپراتور: به این میاندیشم که دفع کدامیک از این دو دشمن را باید ارجح دانست؟ دشمنان جنوبی یا دشمنان شمالی؟
اسقف: مسلمانان دشمن ترند، زیرا بیشتر از آن که در پی فتح سرزمینی باشند، در پی فتح دلهایند.
امپراتور: پس اگر آباد نکنند، ویران هم نمیکنند!
اسقف: اما دین را که بر باد میدهند...
امپراتور: اگر دلی فتح شد، هیچ شمشیری به دفع آن کارگر نیست.
اسقف: این گله را باید شبانی کرد تا هرز نروند.
امپراتور: پس یعنی به هر دو سو دو نیروی همسان گسیل نکنیم؟
اسقف: دو نیرو به تناسب هر دشمن. بلغارها به دین ما کاری ندارند اما مسلمانان اقانیم ثلاثه ما را نفی میکنند و این خبر کذب را بر اساس قرآنشان رواج میدهند که عیسی مسیح مصلوب نشده است، بلکه امر بر ما مشتبه گردیده است!
یشوعا: آری پدر، شمشیر مسلمانان بیشتر از آن که جسم ما را بدرد، دین ما را میخلد. آنان نه به سرزمین ما که چشم به دین ما دوختهاند.
امپراتور: آیا برای همین نیست تو را که آزمودهتری، به آن جا گسیل کردم و این دو جنگاور جوان اما رشید را به دیگر سو؟
(یشوعا تعظیم میکند)
اسقف: از درایت امپراتور جز این انتظار نمیرود.
امپراتور: پس سپاه مجهزتر را به سوی جنوب گسیل کنید؛ سپاهی که لشکریانش در عین جنگاوری مؤمن نیز باشند.