«اپرای تنها» مجموعهای از سه نمایشنامه است. نمایشنامه «اپرای تنها» نوشتهی روحالله سمیع، «آن کس که نیامده میداند» نوشتهی زهره غلامی و «یک لحظهی او» نوشتهی وحید کیارسی است. این نمایشنامهها هر سه درونمایهای مذهبی دارند.
نمایش «اپرای تنها» از صحرای کربلا آغاز میشود. نمایش «آن کس که نیامده میداند» در زمان امام رضا(ع) است و نمایش «یک لحظهی او» در حجاز میگذرد.
در بخشی از نمایشنامه اپرای تنها میخوانیم:
روزگاری پدرم آن یل شیران، شه ایران، چون پی صید بشد راهی میدان، از قضا گشت خودش طعمهی انسان و سر از کوفهی صد رنگ در آورد و بشد ملعبهی دست حریفان.
سکه و درهم و دینار بدادند همه مردم نادان که به لبخند تماشا بکنند پادشه خفته به زندان؛ تا که یک مرد ز ره آمد و زنجیر گسست و پدر از بند برست و پس از آن گشت غلام شه مردان و صاحب تیغهی بران؛ افتخار ملک و جنی و انسان، سرور و مولایمان آقا علی.
حالیا، منم آن شاه دلیران، پسر پادشه جنگل ایران، پدرم کرده وصیت به من ای نوگل بستان تو برو در کرببلا خدمت آن شاه شهیدان، بده جان در ره ایمان که مگر حق نشود کشته به دستان رذیلان.
تو برو جانب میدان و بزن تیغ و بکش نعره و فریاد برآور ز جگر تا که شود ساقی کوثر، علی، آن ناجی محشر ز تو خشنود و دگر دین نباشد پدرت را.
هر کسی را سر جنگ است سزا بیجانیست چون که هر پشت من از طایفه ای ایرانیست.