«چشمهی قدیسان» نمایشنامهای نوشتهی جان میلینگتون سینگ (۱۹۰۹-۱۸۷۱) نمایشنامهنویس، داستاننویس و شاعر تأثیرگذار ایرلندی است. این نمایشنامه نخستین بار در سال ۱۹۰۵ اجرا شد.
جی.ام سینگ در چشمه قدیسان با بهره جستن از داستانها و زبان عامه، تحولات دینی، اجتماعی و فرهنگی ایرلند در اواخر قرن نوزده را به نمایش میگذارد. او تضادهای پیچیده بین بینایی و کوری و رویا و حقیقت را در قالب یک کمدی هجوآمیز که به مرور، تلخی در پس آن پر رنگتر میشود روایت میکند. دنیایی که در نمایش او میبینیم تناقضش را در قالب تخیلات و تصورات دو شخصیت کور داستان به خوبی نشان میدهد. برای مثال با توصیف آنچه که بیناها به راستی میبینند و آنچه شخصیتهای کور در توهم آن به سر میبرند.
در بخشی از این نمایشنامه میخوانیم:
مارتین داول: (دستهایش را زیر نور خورشید میگیرد.) چرا نباید گرم بشود وقتی خورشید در جنوب در وسط آسمان است، تمام این مدت آن قدر سر بافتن موهای بورت معطّلمان کردی که صبح تمام شد، حالا دیگر همه به بازار کلش۸ رفتهاند.
ماری داول: موضوع رفتن به بازار نیست، اگر قرار باشد چیزی بهمان بدهند، وقتی دارند با گاوهایشان از اینجا رد میشوند و احتمالاً توله خوکهایشان در گاریها جیغ میکشند، همان موقع میدهند.(مینشیند.) خوب است که خودت هم میدانی ولی بازهم حرف میزنی.
مارتین داول: (کنار زنش مینشیند و شروع به ریشریش کردن نیهایی میکند که ماری به او میدهد.) اگر حرف نزنم و به ورّاجیهای تو گوش کنم که دقمرگ میشوم، آنهم با آن صدای زمخت عجیبی که تو داری، حتّی اگر صورتت هم خوب باشد خدا بر تو رحم کند.