«در انتظار گودو» اثر معروف ساموئل بکت ( ۱۹۸۹- ۱۹۰۶) نمایشنامهنویس، رمان نویس و شاعر ایرلندی است. او در سال ۱۹۶۹ جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرد. آثار بکت بیپروا، به شکل بنیادی کمینهگرا و بنابر بعضی تفسیرها در رابطه با وضعیت انسانها عمیقاً بدبینانهاند. این حس بدبینی اغلب با قریحه طنزپردازی قوی و غالباً نیشدار وی تلطیف میگردد. چنین حسی از طنز، برای بعضی از خوانندگان آثار او، این نکته را دربردارد که سفری که انسان به عنوان زندگی آغاز کردهاست با وجود دشواریها، ارزش سعی و تلاش را دارد. مترجم در یادداشتی بر کتاب مینویسد: عنوان نمایشنامه در ابتدا قرار بود «انتظار» باشد. بعد شد «درانتظارگودو» و نویسنده در ذیل عنوان – در چاپ انگلیسی کتاب- ترکیب «تراژدی کمدی» را اضافه کرد که دلالتگر نکات زیادی است... طبیعتاً بکت اولین کسی نبود که حس کرد به دنیایی یکسر تراژیک پا نهاده و باز این که اولین کسی هم نبود که حس کرد بر این دنیای یکسر تراژیک باید خندید. (هیچ چیز مضحکتر از فلاکت نیست.) این تلفیق ناسازگار تراژدی کمدی را بیش از بکت میتوان در آثار پارهای از نویسندگان قرن بیست و مشخصاً در نوشتههای فرانتس کافکا مشاهده کرد. پرده اول نمایشنامه اینگونه آغاز میشود: جادهی روستایی. یک درخت. غروب استراگون روی تپه ی کوچکی نشسته است، تلاش میکند پوتیناش را در بیاورد. با هر دو دست پوتین را میکشد، به هن و هن میافتد. منصرف میشود، خسته است، کمی استراحت میکند و دوباره مانند قبل دست به کار میشود. ولادیمیر وارد میشود. استراگون: (دوباره دست از کار میکشد.) کاری نمیشه کرد. ولادیمیر: (با گامهای کوتاه و سنگین و پاهای باز پیش میآید.) من هم دارم به این باور میرسم. تو تمام زندگیم سعی کردم اونو از خودم دور کنم، گفتم ولادیمیر عاقل باش، تو که هنوز همه چیز رو امتحان نکرده ای. و به مبارزه ام ادامه دادم. (به فکر فرو میرود، غرق در اندیشه ی مبارزه. رو میکند به استراگون.) تو که دوباره اونجایی. استراگون: من؟ ولادیمیر: خوشحالم از این که برگشتی. فکر نمیکردم دوباره برگردی. استراگون: منم همینطور.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی