علی عبدالرضایی (۱۳۴۸) شاعر است.
در یکی از سرودههای این مجموعه شعر نو به نام «من آشخور بودم» میخوانیم:
«دو سه نخ بار زد
توپِ توپ که شد
با چند نخ مژه او را از زمین برداشتم و در چشمهام گذاشتم و در رو!
گاز دنده گاز
هزار تا بیشتر پر کردم
با کله رفتم تو خطِ جاده
تو مایههای رو کم کنی
گاز دنده گاز
دختره یک دنده بود بدجوری!
هرگز برای دریبل خوردن از من نبود که به زمین میآمد
توپ از لای پاهاش رد میشد
و گاهی گیر میکرد نمیشد!
من شوت میزدم شوت! فول! سوت میزد
ایست! ایست!
پشت این در آن دروازه هی داد میزدم داد!
در این خانه آیا کسی نیست؟
هر چه خود را به کوچههای علی چپ زدم نشد راست رفتم!
و گیرِ همان پاسبان افتادم
که او را در ماشین دیگری انداخت
و در کوچهای خانهای چه میدانم!
در آغوش دیگری پیاده کرد
من آشخور بودم...»