«جنگل همیشه رود و درخت و پرنده نیست» مجموعه شعری از الهام ریزوندی (۱۳۶۷) شاعر ایرانی است.
در یکی از غزلهای این کتاب میخوانیم:
«در هر مسیر کاغذ هشدار میزنند
در گوش شهر دلهره را جار میزنند
با دست دختران نجیب قبیلهام
قالیچههای رابطه را دار میزنند
حرف از حضور عشق در این ناکجا خراب
تنها به قصد اذیت و آزار میزنند
شاید ز خواب کهف سری در بیاورند
آنانکه سر به گوشهی هر غار میزنند
در گوشهای پنجرهای رو به آسمان
حرف از حضور حضرت دیوار میزنند
در پشت دست کودک نو پای زندگی
طرحی به شکل شعله ی سیگار میزنند
دریا به مرغهای خودش وعده داده است
شب ماهیِ سیاه به منقار میزنند
دیگر عجیب نیست اگر خفتههای شهر
سیلی به گوش مردم بیدار می زنند
با اینکه صبح میرسد و این ستارهها
خود را به ناتوانی و انکار میزنند»