«شاهِ خاکستری چشم» مجموعه اشعار آنا آخماتوا (۱۹۶۶-۱۸۸۹) شاعر نوگرای روس است. او از جمله مورد ستایشترین نویسندههای روس به حساب میآید.
حکومت استالینی بر او جفا میکرد. نشر کتابهایش را باز میداشت و او را دشمنی خطرناک به شمار میآورد، اما در همان حال که به خاطر شعرهای آغازینش مورد توجه مردم بود، و حتی استالین چندان آشکارا بر او نمیتاخت، زندگانی آخماتوا سخت میگذشت. بزرگترین شعرش رکوییم (آمرزشخوانی) رنج مردم روسیه را در یوغ استالین بیان میکند بویژه عذاب زنانی که با آخماتوا در بیرون زندانها به صف میایستادند، زنانی که مانند او صبورانه انتظار میکشیدند، با حسی از اندوهی عظیم و ناتوانی، تا بخت آورند و قرص نان یا پیامی کوتاه به شوهران و پسران و دلدادگان خود بفرستند. این شعر در داخل روسیه تا سال ۱۹۸۷ منتشر نشد، گرچه سرودن آن را گویا هنگام دستگیری پسرش آغاز کرد. دستگیری و حبس، و سپس دستگیری همسرش پونین، موقعیتی برای بنمایهی ویژهی این شعر فراهم ساخت، که رشتهای است از شعرهایی غنایی دربارهی حبس و تأثیر آن بر کسانی که عزیزانشان یا دستگیر شده بودند، یا محکوم، و یا در پشت دیوارهای زندان در بند بودند.
در نمونهای از اشعار او میخوانیم:
قلبم چایید و کرخ شد
اما پاهایم سبک بودند.
دستکش دست چپم را کشیدم
بر دست راستم.
به نظر پلههای بسیاری بودند.
میدانستم فقط سه پله بودند.
خزان به نجوا از میان درختان افرا
تمنا میکرد: «همراهم بمیر!»
اندوهگنی مرا فریب داده است.
با سرنوشتی دروغین دگرگون شدهام.»
پاسخ دادم: «جانم، جانم!
من نیز: با تو خواهم مرد.»
این است ترانهی آخرین دیدار.
خانهی تاریک را نگاهی کردم.
فقط در اتاقخواب شمعها میسوختند
با شعلهای زرد و بیخیال.