«پاییز پدرسالار» نوشته گابریل گارسیا مارکز (۲۰۱۴-۱۹۲۷)، نویسنده برجسته آمریکای لاتین است. این کتاب رویکردی نقادانه به نظامهای دیکتاتوری آمریکای جنوبی دارد و پایان حکومت یک دیکتاتور نظامی خیالی را روایت میکند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
او با بدترین نا امنیهای زمینی و بدشگون ترین خورشیدگرفتگی و دامهای آتشین در زندگی اش رو به رو شده بود. حالا دیگر به سختی کسی پیدا میشد که پیشگوییها را دربارهی سرنوشتش باور کند!
با این وجود در حالی که مشغول مومیایی کردن جسدش بودند، همه منتظر بودند که پیشگوییها به وقوع بپیوندد. مثل حرفی که گفته بودند: «روز مرگش گلولای باتلاقها به سرچشمه یعنی به رودخانهها بازمیگردند، باران میبارد و شکل تخم مرغها پنج ضلعی میشود و جهان را سکوت و تاریکی فرا میگیرد، چون او انتهای آفرینش جهان هستی است.»
نمیتوانستیم باور نکنیم... هنوز روزنامههایی منتشر میشدند و خبر جاودانگیاش را میدادند و با نوشتههای بایگانی شده برایش جلال و جبروت جعل میکردند. هر روز عکس او در صفحهی اول روزنامه در کمال اقتدار و سرزنده با لباس نظامی و پنج درجهی روزهای اوجش چاپ میشد و سن و سالش را گم کرده بودیم. طبق معمول در عکسهایش در حال افتتاح بناهای مشهور و تاسیسات عمومی بود و یا خبر جلسه ای رسمی که روز گذشته او مدیریتش کرده، اما در اصل همه مربوط به سدهی قبل بود. میدانستیم که این موضوعات درست نیست، در واقع از زمان مرگ وحشتناک لتیسیا نازارنو او در انظار عمومی دیده نشده بود. سالهای سال در کاخ تنهایی اش به همان حال باقی ماند، اما کارهای حکومتی به شکل روزانه روال عادی خودش را طی میکرد.