«پس از تو» نوشته جوجو مویز(-۱۹۶۹)، نویسنده موفق انگلیسی است. این کتاب در ادامه کتاب «پیش از تو» منتشر شده است و از رمانهای عاشقانه پرفروش نیویورکتایمز بوده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
آن هفته، وقتی به جلسه «محفل حرکت از نو» رسیدم، جیک آنجا نبود. همینطور که دفنه درباره ناتوانیاش در باز کردن درب شیشهها بدون حضور مردی در آشپزخانهاش بحث میکرد و سونیل درباره مشکل تقسیم متعلقات محدود برادرش بین برادر و خواهرهای باقی مانده حرف میزد، من بی اختیار منتظر باز شدن درب قرمز رنگ و سنگین انتهای سالن بودم. به خودم گفتم که من به فکر سعادتش هستم و اینکه او باید بتواند در مکان امنی درباره نارضایتیاش از رفتار پدرش صحبت کند. به خودم گفتم به هیچ وجه چشم انتظار دیدن سم نیستم، امیدوار نیستم سم را ببینم که به موتورش تکیه داده و منتظر است.
«لوئیسا، چه چیزهای کوچیکی هستن که تو رو زمین میزنن؟»
فکر کردم شاید جیک دیگر به گروه نمیآید. شاید تصمیم گرفته که دیگر نیازی به آن ندارد. همه میگویند که بعضیها از گروه کنار میکشند؛ و اینجوری ماجرایشان تمام میشود. دیگر هیچ کدومشان را نمیبینیم.
«لوئیسا، کارهای روزمره. باید یه چیزی باشه.»
در فکر مزرعه بودم، محدوده منظم و مرتب واگن قطار، سم که مرغی را زیر بغل زده و طوری در مزرعه راه میرفت که انگار بسته ارزشمندی در دست دارد. پرهای روی سینهاش به نرمی یک زمزمه بود.
دفنه به بازویم زد.
مارک گفت: «ما داشتیم درباره چیزهای کوچکی در زندگی روزمره بحث میکردیم که آدم رو مجبور به تفکر درباره فقدان عزیزش میکنه.»
ناتاشا گفت: «من دلم هوای وقتهایی رو کرده که با هم تنها بودیم.»
ویلیام جواب داد: «اینکه چیز کوچیکی نیست.»