مهرداد صدقی (۱۳۵۶)، نویسنده است.
«رقص با گربهها» رمانی است در فضایی متفاوت و زاییده تخیل یک نویسنده جوان اما موفق. فضایی که نویسنده در آن برای خواننده بزرگسالش ترسیم کرده، فضایی سورئال و کاملا غیر واقعی است برای پیدا کردن بزرگترین واقعیت در زندگی آدمها یعنی مفهوم زندگی. قصه از یک اتفاق عجیب شروع میشود؛ از تولد نوزادی که ۱۲ سالش است و به خاطر تصادف مادرش و به کما فرو رفتن او تقریبا ۱۱ سال بیش از حد معمول در شکم مادرش میماند و درکی از دنیای واقعی ندارد و تمام درکش مربوط میشود به خاطرات مادرش و چیزهایی که او در ذهن دارد، تا اینکه پزشکان تصمیم میگیرند به خاطر سلامت مادر این بچه را به دنیا بیاورند.
رقص با گربهها داستانی است که مایههایی از طنز دارد، نویسنده مثل دیگر کتابهایش سعی داشته لبخندی بر چهره خواندههایش بنشاند و در عین حال رفتارهای نادرست را با بزرگنمایی نقد کند.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
«وقتهایی که پدر حواسش نبود به چهرهاش خیره میشدم. با خود میاندیشیدم این چهره تنها آدرسی است که از «او» دارم و «او» یعنی خود پدر، مادر، دنیا، دخترک چشم عسلی و حتی گربهها. مهمترین چیزی که پدر را نگران میکرد، مادر بود؛ و چیزی که مرا نگران میکرد، نگرانیهای پدر و میدانم که مادربزرگ هم از نگرانی من نگران بود و باز پدر نگران همه.
به رازی دیگر پی بردم: اینکه هر قدر بزرگ و بزرگتر شدهام، پدر هم کوچک و کوچکتر شده. یادم میآید شبی که از بیمارستان به خانه آمدیم، پدر دستم را گرفت تا قدم بزنیم. در هر گام او، من دو سه گام برمیداشتم.»