لئو تولستوی (۱۹۱۰- ۱۸۲۸)، نویسنده برجسته روس است. داستان پول و شیطان از جمله آثار تولستوی است که با وجودی که در سایه آثار نامآوری همچون جنگ و صلح و آناکارنینا قرار گرفته، اما دارای نگاه اجتماعی و اخلاقی بسیار نیرومندی است. این کتاب در سالهای پایانی زندگی تولستوی نگاشته شده و چکیدهای از نگاه انتقادی او به جهان پیرامون در گذار تجربه زندگی شخصی اوست. در بخشی از کتاب میخوانیم: «ماخین، پسر دبیرستانی که روش جعل کوپن را به دوستش آموخته بود، از مدرسه به دانشگاه رفته و از دانشکده حقوق فارغالتحصیل شده بود. با این سن کم، به شکرانه رابطهاش با زنان و بهخصوص زن سابق یک وزیر که رابطه دوستانهای با او داشت، به مقام بازپرسی دادگاه نایل آمده بود. آدم نادرستی بود که بدهیهایش را به موقع نمیپرداخت، زنان را میفریفت، قمار میکرد، ولی تیزهوش و زیرک بود و حافظهای نیرومند داشت و دوراندیش بود. او بازپرس دادگاه ناحیهای بود که استپان پلاگیوشکین در آن محاکمه میشد. در نخستین بازپرسی از سادگی و درستی و آرامش پاسخهای استپان یکه خورده بود. ماخین ناخودآگاه احساس میکرد مردی که سر تراشیده و زنجیر به دست در برابر او ایستاده و دو نگهبان از او محافظت میکنند، به آزادی کاملی دست یافته و در چنان مرحلهای از ولای اخلاقی قرار دارد که برای او -ماخین- دور از دسترس است. از این رو هنگام بازپرسی جرأتش را به کار میانداخت و خود را برمیانگیخت تا مبادا تحقیر شود، و برتری خود را از دست بدهد. از نحوه پاسخگویی استپان شگفتزده شد، گویی این اتفاق درگذشتههای دور رخ داده و این کارها را نه او، که کسی دیگر مرتکب شده بود. ماخین پرسید: «و تو دلت برای آنان نمیسوزد؟» «نه، من آن روزها متوجه نبودم.» «خوب، حالا چه احساسی دربارهشان داری؟» استپان غمگینانه لبخند زد. «الآن حتی اگر روی آتش کبابم کنند، دست به آن کار نمیزنم.» «چرا؟» «چون میدانم که تمام انسانها با هم برادرند.» «منظورت چیست، آیا فکر میکنی که من هم برادر توام؟»
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی