«شهربانو» رمانی تاریخی به قلم علیاصغر رحیمزاده صفوی(۱۳۳۸-۱۲۷۳)نویسنده ایرانی است. این رمان تاریخی به زندگی شهربانو شاهزاده ایرانی و روزهای پایانی فرمانروایی ساسانیان میپردازد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«پس از کشته شدن شهنشاه پرویز در بین همهی شاهزادگان و بانوان خانوادهی ساسانی دو نفر به سبب بینش، کاردانی و شجاعت خود مرکز حل و عقد مسائل کشور واقع شده قوت و قدرت رجال دولت و سرنوشت مملکت و امید ملت به رأی و خردمندی آن دو نفر بسته بود و آنها عبارت بودند از ملکه پوراندخت و خواهرش آزرمیدخت که هر دو نیز به نوبه صاحب تخت و تاج شدند.
در نمازخانه پیرزنی با موی سپید و چهرهی پرچینی که آثار نیروی اراده و دانش از آن پدیدار بود چند لولهی نقره که سابقا نامههای بزرگان را به جای پاکت در آنها مینهادند روی میز پایه کوتاه کوچکی از سنگ یشم قرار داد. گویی در برابر هجوم اندیشههای گوناگون با ترتیب اسبابها و پس و پیش کردن آلات روی میز خود را مشغول مینمود و گاهگاه با دیدهی انتظار به درگاهی مینگریست که راهروی مزگت بود. با بیصبری جلو میرفت و باز خود را نگاه میداشت اما در همین هنگام صدای در شنیده شد و پیرزن دوید و پرده را برداشت. در پس پرده طلعت تابان آزرمیدخت نمودار شد که رنگش کمی ماهتابی شده بود و در بن مژگان ریزههای الماسگون اشک برق میزد. پیرزن دست بانو را بوسید و او را به سوی تختش برد و نشانید و خود روبهرویش ایستاد و با صدای گرفته و لهجهای که محبت مادرانه از آن پدیدار بود گفت: ای شهنشاه زادهی من باز آنچه را که به بندهی کمینهات نوید دادی از یاد بردی.»