«صبحی در تاریکی» نوشته فاطمه قهدریجانی( -۱۳۷۰)، نویسنده ایرانی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«زنگ دوم زنگ خونه بود قبل از اینکه انگشتهام روی زنگ بره کاترین در رو باز کرد. اون از پشت پنجره کوچه رو نگاه میکرد که من رسیدم پشت در باشه، اشتیاق بچگانهای داشت و این یکی از خصوصیاتی بود که من خیلی خوشم میاومد. صورت بشاش کاترین و چشمای آهویی و مژههای بلندش بود که خیلی جذابترش میکرد، وقتی به چشماش نگاه میکردم میتونستم حدس بزنم بعدش چی میخواد بگه.
خودش که میگفت به خاطر نزدیکی فکری ولی من این جوری فکر نمیکردم چون من نوع نگاهش رو شناخته بودم. کاترین زیبا بود. هم قد بلند و هیکل خوبی داشت و هم چهرهای دوست داشتنی. هیچ وقت ناامید نمیشد و همیشه جلوی راهش موفقیت رو میدید من و اون تو خیلی از خصوصیات اخلاقی مون بر عکس هم بودیم شاید گاهی که با هم جر و بحثمون میشد به خاطر همین بود خیلی خوشحال بودم. آنقدر خوشحال که نمیفهمیدم زمان چطور میگذره.
مثل همیشه من و اون هر وقت به هم میرسیدیم جز خنده و خاطرات کودکی و نوجوانی چیز دیگهای برای هم نداشتیم، اون وسایل رو نچیده بود تا من برم و با هم به همشون نظم بدیم به نظراتم احترام میذاشت و منم سعی میکردم همین طور باشم.»