«میوههای رسیده» رمانی با درونمایه انقلاب اسلامی نوشته سید مهرداد موسویان( -۱۳۶۲)، نویسنده ایرانی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«بچهها تازه رفته بودند. صدای در که بلند شد، سریع رفتم پشتبام. دراز شدم و نگاه کردم. غلام بود. آمدم پایین. در را باز نکردم. ولکن نبود. وقتی اصرارش را دیدم فهمیدم میداند خانه هستم. در را باز کردم و گفتم: «فرمایش؟» گفت: «سلام.» گفتم: «کارت رو بگو و برو.»
ـ خواستم بفهمم چرا با من اینجور شدی، بعد یه عمری رفاقت؟
برگههایی توی دستش بود. گفتم: «نمیدانی چرا؟» پشتم را کردم و داد زدم: «ننه...»
ـ جان مولا بگو.
برنگشتم.
ـ برای اینکه خائنی.
ـ میخواستم بهت بگم.
ـ نقل گفتن و نگفتن نیست. تو یه ساواکی وحشی هستی.
برگشتم و زل زدم به صورتش. سرش را انداخت پایین. نمیدانستم به چه فکر میکند. گفت: «قضیۀ تو یه اشتباه بوده. با بیگناها که اینجوری نمیکنن به مولا!»
ـ کسی که برای اعتقادش میجنگه گناهه.
ـ اعتقاد؟ تو که داری با بیخداها میگردی؟
ـ پس کاملاً تحت نظر گرفتی من رو؟ چند میخوای بفروشی؟
سرش را انداخت پایین.
ـ من نجاتت دادم.
اشک پر شده بود توی چشمانش. گفتم: «من نمیخوام یه همچی نجاتی رو. من از آدمفروشا بدم میآد. من از کثافتایی مثل تو متنفرم. الان هم دارم با شماها مبارزه میکنم. حالا هم برو من رو بفروش.»
ـ من تا حالا به کسی نامردی نکردم.
ـ ننه، بیا آدمفروشا رو بنداز بیرون.
در را محکم بست و رفت. نشستم و هایهای زدم زیر گریه. عذاب وجدان داشتم. یک ذره هم احتمالش را نمیدادم که یک ذره به من نامردی کرده باشد. میدانستم جور ننه و کبری را کشیده. اما دلم صاف نمیشد. بحث پانزده شانزده سال رفاقت بود. چند ساعتی همانطور توی حیاط نشستم و نتوانستم حرکت کنم.»