«یک فنجان محبت گرم» رمانی نوشته زهره مرشد حسن (۱۳۶۶)، نویسنده جوان ایرانی است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«سرمای امسال همه مردم را کنج خانه و کنار بخاریها نگه داشته بود، کمتر کسی رغبت داشت خانه گرم و نرمش را به هر بهانهای ترک کند. عصر روز پنجشنبه بود و آقای معتمدی به صدقه سر مهمانهای مهمی که دعوت کرده بود و نمیخواست ما حضور داشته باشیم؛ شرکت را یک ساعت زودتر از همیشه تعطیل کرد.
مشغول جمع کردن وسایلم بودم که مهرداد با قیافهای متفاوت جلویم ظاهر شد، کمتر با لباس غیر رسمی به شرکت میآمد ولی امروز با شلوار جین مشکی و تیشرت و کاپشن سبز یشمی، حسابی سوژه خنده بچهها شده بود.
- امروز سمت خونه شما با کسی قرار دارم، حالا که هم مسیریم میتونم شما رو برسونم. پایین منتظرم.
منتظر جوابم نشد و به سرعت بیرون رفت. اگه صبر کرده بود بیشک بهانهای میآوردم و دست به سرش میکردم.
- شیرین، این سبز چمنی چی بهت میگفت.
- گفت سمت خونه شما کار دارم، قراره کسی و ببینم تو رو هم میرسونم، داری میری پایین بگو مسیحا تشکر کرد و گفت؛ خونه نمیرم جایی کار دارم.
- حالا که داره تا اونجا میره، حوصله داری تو این برف و سرما منتظره اتوبوس بمونی، باهاش برو دیگه.
- نسترن حاضرم یخ بزنم اما با این نَرَم.
- چی شده شما که تا دیروز خوب با هم صمیمی بودید، نکنه با هم قهر کردید؟!
به خاطره همین حرفای مفت و خندههای یواشکی شماست که نمیخوام باهاش برم.»