«پایداری شجاعت» رمانی از سلمان سمیعی (-۱۳۵۹)، نویسنده و پژوهشگر معاصر ایرانی است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
او چو وارستگان، رسته از هر ریسمان و بند، و رها شده از هر گزند، به هزار ظفر، نفسی عمیق از جان بر کشید، جانانه هوا را بویید. شمشیر خود را بی همدل خفته در خاک و خون یافت. با دیدن آن خونش به جوش آمد، و تار و پود بدنش جانی دیگر گرفت. شتابزده بسوی آن یار قدیمی خود رفت، نگاهی عمیق به قائمه گرزسار آن انداخت، شکفته و فراخ رو به خنده ای دست اندر دست یار ِ خود نهاد، آن شمشیرِ لنگردار را از زیرِ نقابِ خاک بر کشید.
آن را محکم بر پنجه فشرد که بیکباره دل و جانش از بیماری دق رهایی یافت. بیزاری و وحشت به زیبایی و بهجت دگرید. با چهرهایی فارغ و آزاد بر خاست و خشمی خوشنگار بر روی آورد، از سر تا ساقش پیچ در پیچ شد، رگهای غضب از گرده و گردنش برخاست، به دمی آتشین و خُلواره روی، دستش به وَجد آمد و تیغش بی تاب شد. بسان آتشی که صد شراره در دل داشت توفنده و پرجوش تیغ به طاق برافراخت و از یزدانِ زورآفرین زورخواست.
شورانگیز به گرد خود چرخید و خروشان بانگی گردون سای (سا: نابودکننده) که از قدرتِ بیانتهای او نشات می گرفت و از هر سیلاب ویرانگرتر و از هر رعد غرانتر بود، در آن آوردگاه بر آورد. زیر و زبرِ جهان زیرِ آروارۀ تیزِ آن آوا از هم پاشید و بندِ شجاعت را از دلِ هر جنبنده وابرید. در پی آن فریاد صد هزار پیچ، از سر تا ساقۀ دو سپاه زیرِ سایه سکوتی سهمناک فرورفت و همانگاه گفت: آتروپات هماورد میطلبد، قلمرو شیر جولانگه کفتاران نیست.