«برگ و باد در دومین طبقهی پلاک ۳۸» نوشته ژیلا تقیزاده(-۱۳۳۸)، نویسنده معاصر ایرانی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
نشسته بود روی نیمکت سنگی. ژاکت نازکش را چسباند به خودش. آسمان را نگاه کرد ببیند از برف خبری هست؛ نبود. بلند شد و دستهایش را مالید به هم. اگر به آنتیگون دل نبسته بود سوار اتوبوس میشد و برمیگشت خانه. ولی سه بار خوانده بودش و میخواست تئاترش را حتماً ببیند. به گیشهی فروش بلیط نگاه کرد: «شروع نمایش، ساعت چهار و نیم». کیف و کتابهایش را برداشت و رفت کیوسکی پیدا کند تا به خانه زنگ بزند.
وقتی هنگامه صبح از خانه آمد بیرون، مادرش سفارش کرد که: «اگه آژیر قرمز شد یه جا پناه بگیر مادر، کلهشقی نکنیها». بعد که در را بسته بود، خداخدا کرده بود باز کیف دخترش کمپول نباشد.
هنگامه سکه انداخت و شماره گرفت: «مامان سلام، الآن جلوی تئاترم؛ نه پولم کافیه، باشه خداحافظ» . ولی پولش کافی نبود. اگر بلیط میخرید، که حتماً میخرید، نباید ناهار میخورد وگرنه پول ماشین کم میآورد. بیسکوییت و روزنامه خرید و راه افتاد. دوباره نشست روی نیمکت سنگی. یکی دوبار آژیر قرمز زدند و بلافاصله سفید. خیابان خلوت بود و بعضیها پناه گرفتند زیر چارچوب در مغازهها و بعد رفتند.