«اینشتین عاشق: عاشقانه‌ای علمی» نوشته دنیس اُوربای (۱۹۴۴) نویسنده کتاب‌های علمی به ویژه در زمینه فیزیک و کیهان‌شناسی است. این کتاب برخلاف دیگر کتاب‌هایی که به مطرح‌ترین فیزیکدان عضر، آلبریت اینشتین می‌پردازد، تلاش کرده تا با نگاهی جدید، رخدادهای جوانی انیشتین را به تصویر بکشد. جوانی که تصمیم‌هایش او را گام به گام به سمت جهانی شدن نزدیک کرده است.
این کتاب روایت عشقی است که اینشتین به معشوقه‌اش میلوا داشته است و ماجرای رخدادها و فراز و نشیب این رابطه عاشقانه است. داستانی که وجوه فردی شخصیتی علمی را پررنگ می‌کند و او را از یک اسطوره بدل به انسانی عاطفی، پراحساس و با اشتباه می‌کند.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
تمام درخواست‌های ملتمسانه آلبرت برای کار به ندرت حتی کتبأ رد شده بود، و کم کم حدس می‌زد وبر دورادور در کار او کارشکنی می‌کند. وبر، به عنوان استاد اصلی اینشتین در پلی‌تکنیک، مسئول درخواست توصیه‌نامه‌ها برای کارفرمایان احتمالی بود، و آلبرت به این نتیجه رسید که پاسخ درخواست‌های ارسالی او احتمالاً منفی بوده است. میلوا اصرار می‌کرد در مقابل وبر بایستد، و وقتی متوجه شد احراز پست در گوتینگن هم نامعلوم است، آلبرت به او گفت که خود مستقیماً به وبر نامه نوشته تا او بداند که نمی‌تواند به بدگویی پشت سر آلبرت ادامه دهد. اگر این پیام حقیقتاً ارسال هم شده باشد، هرگز پیدا نشد. گوتینگن ریکه، طی نامه‌ای درخواست او را رد کرد.
آلبرت باردیگر، به این بهانه که نشانی‌اش را درنامهٔ قبلی قید نکرده است، به اوستوالت نامه نوشت، ولی در این مقطع دیگر آماده بود از فکر یافتن یک پست دانشگاهی در منطقهٔ آلمانی زبان اروپا به کلی دست بکشد.
