«رئیسجمهور را بکش!» رمانی نوشته بامداد غفاری (۱۳۴۹) نویسنده معاصر ایرانی است. در شهر آرتا، کاوه یزدانپناه، که قهرمان مسابقات جهانی شطرنج است، کاندیدای ریاستجمهوری میشود و با پیروزی در انتخابات به عنوان رییسجمهور این شهر برگزیده میشود. دکتر یزدانپناه یک شطرنجباز حرفهای بود که پس از اینکه موفّق شده بود قهرمان سابق شطرنج جهان را شکست دهد، به یکباره نه تنها در آرتا، بلکه در سراسر جهان به یک چهرهٔ بسیار محبوب و مشهور تبدیل شده بود. او سپس به یکباره تصمیم گرفته بود که وارد سیاست شود و شهرت جهانیاش بهاضافهٔ جذّابیت ذاتیاش به او کمک کرده بود که در انتخابات پیروز شود. همزمان، در ایالات متحده آمریکا، کاترین ویلیام رییسجمهور میشود. ویلیام، اوّلین رئیسجمهور زن امریکا، آدمی سرسخت و یکدنده بود که به ندرت میشد تصمیمش را در مورد چیزی عوض کرد... در بخشی از کتاب میخوانیم: امیر سعی کرد از مرد عکس بگیرد ولی او پشتش به طرف آنها بود. به هر جهت چند تا عکس از او گرفت. آنها صبر کردند تا مرد از محل کاملاً دور شود. دو برادر فکر کردند که او احتمالاً یک قاچاقچی هست که در صورتی که متوجّه حضور آنها شود، برایشان دردسرساز خواهد بود. پس از اینکه مرد از محل دور شد، آنها به سمت مخفیگاه مرد حرکت کردند. در پشت تختهسنگ معلوم بود که زمین کنده شده و سپس مجدداً با خاک پر شده است. خاک نرم بود و آنها با دست شروع به کندن زمین کردند. به سرعت موفّق به خارج کردن یک چتر نجات، کیسه خواب و دوربین دید در شب شدند. دو برادر با ناباوری به یکدیگر نگاه کردند. خصوصاً دوربین دید در شب برایشان خیلی عجیب بود. معلوم بود که مرد قاچاقچی نبوده است. یک قاچاقچی به چتر نجات و دوربین دید در شب نیازی نداشت. تنها یک جاسوس به این امکانات نیاز داشت.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی