«رؤیایی که من داشتم» رمانی نوشته ناهید گلکار (۱۳۳۰) است. این رمان، داستانی عاشقانه و اجتماعی است. در بخشی از کتاب امده است: نگاهم به ماشین افتاد که از قسمت جلو تا نیمه رفته بود زیر کامیون. حالا بیشتر به عمق فاجعه پی بردم تا چشم کار میکرد، ماشین وایساده بود. پلیس به مردم دستور میداد که پراکنده بشن. همون موقع آمبولانس رسید. من همون طور دنبال مامان و بابام میگشتم. هنوز فکر میکردم الان اونا هراسون میان بالای سر من و میبینن که چقدر صدمه دیدم و دلشون به حالم میسوزه، که دیدم پیکر خونآلود اونا رو گذاشتن روی برانکارد. بدون اینکه بتونم صورت اونا رو ببینم، کردنشون تو آمبولانس و با خودشون بردن. همونطور که روی زمین افتاده بودم، فریاد میزدم و گریه میکردم... یک آمبولانس دیگه از راه رسید و من رو با خودش برد. اونقدر درد داشتم که نمیتونستم فکر کنم چه بلایی سرمون اومده. آمبولانس با سرعت و آژیرزنان ما رو به یک بیمارستان توی کرج رسوند. هیچکس به سؤالهای من جواب نمیداد. و من درحالیکه اشک میریختم مدام میگفتم: «مامانم؟ بابام؟ خدایا چیکار کنم؟...» من رو روی تختی گذاشتن و دکتر که اومد، عکس انداختن و از روی اون تخت به تخت جدیدی جابهجا کردن. درد وحشتناکی رو تحمل میکردم. آخر با زدن یک آمپول، همون طور که گریه میکردم، بیهوش شدم. وقتی به هوش اومدم، هادی و زنش اعظم رو دیدم که با چشم گریون بالای سرم بودن... همه چیز یادم بود. از جا پریدم، ولی نتونستم تکون بخورم. بدنم مثل کوه سنگین بود. چون دو قسمت یکی از پاهام و ران پای دیگهام شکسته بود، هر دو پام تا کمر، توی گچ بودن. از هادی پرسیدم: «مامان و بابا کجان؟ چطورن؟» گفت: «خوب نیستن مثل تو بستری شدن...» و زد زیر گریه... -میخوام اونا رو ببینم.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی