«مجمع مردگان» نوشته دارن شان (۱۹۷۲) نویسنده ایرلندی کتابهای فانتزی است. این کتاب جلد نخست از سهگانه دارن شان به نام «شهر» است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
داستانهایی که راجع به کاردینال نقل میشدند، به فراوانیِ اجسادی بود که زیر شالودههای بتنیِ شهر، مدفون بودند. داستانهایی که گاه عجیب و غریب، گاه ظالمانه و گاه شگفتآور بودند. مانند زمانی که او با یک پاپ شطرنج بازی کرده و پس از بردن بازی، چند کشور را از او تصاحب کرده بود. یا مثل رئیس جمهوری که چهل شبانه روز جلوی درب اصلی پارتی سنترال به سجده افتاد، فقط به این خاطر که کاردینال را عصبانی کرده بود. مثل بازیگری که قول تندیس جشنواره را به او داده بودند، البته به شرط بوسیدن پای کاردینال. و یا یک بمبگذار انتحاری که در آخرین لحظه، به واسطهٔ نگاه سرد کاردینال، منجمد شده بود و وقتی که داشتند او را از محوطه خارج میکردند، انگشتش روی دکمهٔ انفجار فشرده شده بود و درست زمانی که کسی اطرافش نبود، توانست انگشتش را بردارد.
زمانی که قطار سرعتش را کم کرد و تغییر مسیر داد، یک داستان کوتاه اما سرگرم کننده و سرشار از فراست به ذهنم رسید؛ داستانی که برخلاف خیلی از افسانه ها، احتمالاً صحت داشت.
روزی فرستادهای از طرف یکی از شاهزادگان کشورهای نفتخیز با یک نامهٔ رسمی نزد کاردینال رفته بود. او را برای دیدار خصوصی با کاردینال، تا طبقهٔ پانزدهم اسکورت کردند. او تنها یک نامهرسان ساده نبود، بلکه یکی از اعضای وفادارِ کابینهٔ سلطنتی بود که به نمایندگی از آنها فرستاده شده بود. او وارد دفتر کاردینال شد و به رسم آداب کشورش، هنگام صحبت کردن چشمانش را به زمین دوخته بود. تا اینکه پس از مدتی سرش را بالا آورد و از تعجب خشکش زد.