«باغ سنگی» رمانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس (۱۹۵۷-۱۸۸۳ ) نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی است. او نویسندهای است که دغدغهجامعه بشری را داشته و عمیقا به تحلیل آنها پرداختهاست. وی به مارکسیسم- لنینیسم گرایش داشت، اما هیچگاه عضویت هیچ حزب کمونیستی را نپذیرفت. او در سال ۱۹۶۵ جایزه بین المللی صلح را دریافت کرد و یک سال بعد در اثر سرطان خون در بیمارستانی در فرایبورگ درگذشت. بخشی از داستان را میخوانیم: دیدن شهری برای نخستین بار، وارد شدن به آن و لمسش برای نخستین بار، خیلی به کندی راه یافتن در خیابانهایش، به نحوی دلنشین گم شدن در کوچهها و بن بستهایش، احساس نهانیترین عطر آن، با نگاهی طولانی سلام کردن به خانههایش، سنگهایش و حشرههایش که افراد انسانی آنها را کروچ کروچ میجوند، چه هوسناک است! اگر چنین ورودی بی زرق و برق و آرام، قلب را شاد کند، شادی هذیان وارفاتحانی که خونالود و جوشان، به شهر محاصره شده و به تسخیر درآمده قدم مینهند چه خواهد بود! کشتی پل افکند و به شانگهای متصل شد. بی صبرانه به اسکله پریدم و به سوی یکی از خیابانهایی که چون چتری رنگارنگ در برابرم گشوده میشدند شتافتم. محلههای پر مدعای سپیدها، خیابانهای پهن و به شدت راست و مستقیم، بانکها، ساختمان بزرگ، هتلهای آن چنانی، انگلیسیهایی را که گونههایی چون بیفتک پرخون داشتند، هندیهای مسلول را که پارچههای ابریشمی و چای میفروختند، پشت سر گذاشتم. کلیساهایی را که از زشتی حیرت آور سهم میبردند، کتابخانههای عمومی، بیمارستانها، بنیادهای نیکوکاری، تمام ویترینهای تمدن ریاکارمان را پشت سر نهادم و درجنب و جوش کثیف منطقهٔ چینی فرو رفتم. مسافری سالخورده با حالتی بیمناک به من سفارش کرده بود: - مراقب باشید! به منطقهٔ چینیها قدم نگذارید! خیلی خطرناک است. به خصوص شب ها. خیلی امکان دارد که کمندی دورگردنتان حلقه شود.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی