«ژاک قضا و قدری و اربابش» اثری از دنی دیدرو (۱۷۸۴-۱۷۱۳) فیلسوف، رماننویس، نمایشنامهنویس، نظریهپرداز زیباییشناسی و زبانشناس و منتقد هنری فرانسوی است. او این رمان را بین سالهای ۱۷۶۵ تا ۱۷۸۴ نوشت اما دوازده سال پس از مرگش، یعنی در سال ۱۷۹۶ منتشر شد. مشکل بتوان این اثر را در قالب ادبی خاصی گنجاند. شاید بتوان آن را برداشتی کاملا شخصی از ژانر پیکارسک و تا حدی وامدار سنت دنکیشوت دانست. زیرا داستان بر رابطه میان نوکر و اربابش استوار است که با اسب سفر میکنند. اما دیدرو بر خلاف سروانتس، نقش اصلی را به نوکر میدهد نه به ارباب. در این نوشتار چند لایه دیدرو هشیارانه با زبان طنز به تقلید معیارها و شگردهای معمول آثار تخیلی میپردازد تا آنها را به تمسخر بگیرد و نفی کند؛ و به همین دلیل است که این اثر او را «ضد رمان» خواندهاند. او از همان بدو رمان فضایی را خلق میکند که پیش از او در تاریخ رماننویسی دیده نشده است. درواقع میتوان ادعا کرد که سنتگریزی، ساختار پیچیده، بینظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوکسها و تضادهای گستاخانه، آمیزه طنز و تخیل برای مبارزه با جهل و خرافات و کوتهبینی و عدم تساهل در ژاک قضا و قدری، نمونهای از داستاننویسی مدرن است. نثر زنده و پویای دیدرو با آن ضربآهنگ تند و تیز و چالاک، خواندن رمان را لذتبخش و امروزی میکند. در این اثر، دیدرو از پنج راوی که مدام سخن یکدیگر را قطع میکنند تا داستان خود را تعریف کنند استفاده میکند: نویسنده با خوانندهاش به گفتگو و شوخی میپردازد، سربهسرش میگذارد، جملات معترضانه میگوید و اغلب به بیراهه میزند؛ آنگاه گفتوگوهای ارباب با ژاک و ژاک با اربابش را میشنویم؛ سپس به داستانهایی که مهمانخانهدار برای مهمانانش نقل میکند گوش میسپاریم و سرانجام از روایتهای مارکی دِزارسی شگفتزده میشویم. دیدرو بارها و بارها اپیزود یا داستانی را نیمهکاره میگذارد و اپیزود و داستانی دیگر را شروع میکند و با استفاده ماهرانه از این ترفندِ بیانضباطی اجازه نمیدهد رمانش هرگز یکنواخت و کسلکننده شود.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی