«گاهی اوقات به هیچوجه تفاوتی میان نجات و نفرین وجود ندارد، میان رستگاری و لعنت شدگی.» در زندان کوهستان سرد، در ردیف سلولهای تک و تنها و به صف شده، که به مسیر سبز شهرت دارد، جانیان، قاتلان و مفسدان مرگ را انتظار میکشند. با نگهبانانی گاه خوشذات مانند پال ادگامب و گاه بیمار و سادیستی مانند پرسی وتمور. با این حال و در طول سالیان، گناهکار و بیگناه، خوب یا بد، هیچ یک زندانیای چون جان کافی را تاکنون ندیدهاند. مجرمی که به دلیل تجاوز و سپس قتل دو دختر بچه به مرگ محکوم شده است. آیا کافی شیطانی است در لباس انسان؟ و یا اون یک موجودی بسیار بسیار متفاوت است؟ «مسیر سبز»داستانی نوشته استیون کینگ (۱۹۴۷) داستاننویس و فیلمنامهنویس آمریکایی است. این فیلمنامه در سال ۱۹۹۹ الهامبخش ساخت فیلمی هالیوودی با همین عنوان و با بازیگری تام هنکس شد. در بخشی از کتاب میخوانیم: من از واژهٔ پُلی متنفرم، اما برَد کماکان مرا به این نام صدا میزند. من نیز دیگر از او درخواست نمیکنم که این کار را انجام ندهد. دُلِن از جملات قصار دیگری نیز استفاده میکند - نه صرفاً ضربالمثل. «میتوان اسب را تا کنار آب بُرد، اما نمیتوان او را مجبور به نوشیدن کرد»؛ «میتوان به تن اسب لباس پوشانید، اما نمیتوان او را وادار به حرکت کرد». برَد نیز از نظر حماقت، خشکهمغزی، و ملالتآوری همچون پِرسی وتمور است. به هنگام بیان سخنان نغزش در مورد آلزایمر، مشغول تِ کشیدن کف اتاق آفتابگیرِ سرتاسر شیشهای بود، محل مرور نوشتههای پیشینم. کلی کاغذْ سیاه کردهام، و پیش از پایان داستانم نیز کلی کاغذ سیاه خواهم کرد. - میدانی، آلزایمر واقعاً چیست؟ - نه، اما مطمئنم که تو به من خواهی گفت، برَد. - همان ایدزِ پیرهای خِرِف است. این را گفت، و از خنده منفجر شد، قاهقاهقاهقاه! درست همان عملی که پس از نقل لطیفههای مسخرهاش انجام میدهد.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی