«رساله رها» به قلم نویسندگان سید صابر امامی (۱۳۶۱)، علیرضا امیدوند (۱۳۶۰)، داستانی سمبلیک درباره عدالت و آزادی است. داستانی متفاوت از شهری که در آن کلمات زندگی میکنند و در همهمه شهر، کلمات نقطه دار و کلمات بینقطه با هم درگیر شده و اتفاقاتی روی میدهد.
کتاب یادشده که در سال ۸۵ نوشته شده است برای اولین بار داستانی متفاوت از رویدادهای اجتماعی را در محیطی انتزاعی روایت میکند:
هر روز از تولد تا مرگ آفتاب؛ «هراس» و فرزندانش دیوانه وار بر درها میکوبیدند و مبارزه می طلبیدند، تهدید میکردند و همراه می خواستند. آنها دل شهروندان را خالی کرده بودند. در شهر هیچ کس آرام و قرار نداشت، همه نگران بودند و نمی دانستند که آینده چه سرنوشتی را برایشان رقم زده و در نظر گرفته است؛ چند شبی هم میشد که «هراس» و فرزندش «دلهره» بر تخت می تاختندو خواب را از شهروندان میگرفتند تا بلکه به خیل جنبش آنها بپیوندند. قبل از آنکه «هراس» به همراه دوستان و فرزندانش، اینگونه آرامش را از شهر و ساکنانش بگیرند و هرج و مرج به راه بیاندازند؛ «عمل» رسما اعلام کرده بود که جلسه ای بزرگ در شرف تدارک و برگزاری است؛ جلسه ای که تنها کلمات بی نقطه اجازه ورود به آن را دارند و در واقع برای اعلام مواضع جنبش جدید مبارزه و تصمیماتش و مشورت و زدودن ابهامات و تیرگی ها انجام می گیرد.