جروم دیوید سلینجر ( ۲۰۱۰- ۱۹۱۹)، نویسنده معاصر امریکایی است.
«ناتور دشت» در نقد جامعه مدرن غرب و بهخصوص امریکا نوشته شده است.
پس از جنگ جهانی دوم هیچ نویسندهای به شهرت سلینجر نرسیده و به سختی میشود کسی را پیدا کرد که از همه یا حداقل بعضی داستانهایش خوشش نیامده باشد.
در این میان هولدن کالفیلد -شخصیت رمان «ناطور دشت»- جایگاه ویژهای دارد.
هولدن همه ارزشها را زیر سوال میبرد. او منتظر است تا نامه مدرسه به خانوادهاش برسد و آبها از آسیاب بیفتد تا به خانه برگردد و در این مدت از خاطرات چند روز گذشته و افکارش حرف میزند.
مثلا در مورد حواریون میگوید: «عیسی مسیح رو دوست دارم، ولی زیاد با نوشتههای انجیل کار ندارم. مثلا همین حواریون. راستشو بخوای خیلی کفریم میکنن. بعد مرگ عیسی خیلی خوبن ولی تا عیسی زندهاس یه پول سیاهم به دردش نمیخورن». یا « نمیفهمم چرا کشیشها نمیتونن با لحن معمولی حرف بزنن. وقتی حرف میزنن خیلی حقهباز به نظر میرسن» .
تیغ تیز نقد هولدن به تن همه میگیرد حتی خودش را هم مسخره میکند: «همیشه وقتهای محشری رو برای زمین خوردن انتخاب میکنم».
هولدن دنیایی را میبیند که همه دوست دارند چشمهایشان را به رویش ببندند.
در «ناطور دشت» طنز و تراژدی با هم میآمیزند و نمی شود مرزی بین آنها قائل شد.
در بخشی از رمان میخوانیم:
«این مشکل همه شما کودنهاس. نمیخواین درباره چیزی بحث کنین. همین خصوصیته که کودنها رو از بقیه جدا میکنه».
هولدن به شما اجازه فکر کردن نمیدهد. او شما را بمباران میکند. چه از رمان خوشتان بیاید یا نه مطمئنا نمی توانید تا تمام شدنش از آن چشم بردارید. سلینجر شخصیتهایی آفریده که میشود تا آخر عمر عاشقشان بود و به آنها فکر کرد.