«خلیج نقرهای» رمانی از نویسنده و روزنامهنگار معاصر انگلیسی، جوجو مویز (۱۹۶۹) است. رمان خلیج نقرهای در شهری ساحلی رخ میدهد. داستان کتاب خلیج نقرهای به مانند داستانهای دیگر جوجو مویز چند شخصیتی است که از جمله آنها میتوان به هانا، کاتلین ، مایک، لیزا و غیره اشاره نمود. کاتلین دختری است که در هفده سالگی توانسته کوسهای عظیم را صید کند و به خلیج بیاورد و در رسانهها اسم و رسمی برای خودش بسازد حتی اسم او در کتاب رکوردها نیز ثبت شده که این مسئله باعث هجوم مردم به خلیج نقرهای میگردد و اتفاقاتی که برای آنها خواهد افتاد جالب و خواندنی است:
لعنت به این خستگی پرواز. تقریباً ساعت از شش صبح گذشته بود و هنوز بیدار بودم و به گفتوگویی که با دنیس تو انگلستان داشتم فکر میکردم. به خودم میگفتم راجعبه چیزهایی که مطمئن نیستی نباید فکر کنی.
لازم نبود حدس بزنم چه اتفاقی افتاده. کمی بعد از ساعت چهار بیدار شدم و بعد چند دقیقه تو جام دراز کشیدم. ذهنم افکار بدی رو تو تاریکی زمزمه میکرد. بالاخره از جام بلند شدم و بهسمت اتاقها رفتم، بعد متوجه شدم که هتل خالیه و فقط من و هانا تو هتل بودیم. دوربین شکاری کاتلین رو برداشتم و برگشتم به اتاقم. باهاش از پنجره کل خلیج رو نگاه کردم. فقط میتونستم سوسوزدن چراغقوهها رو ببینم و هرازگاهی روشنشدن محوطهی ساحل با چراغهای جلوی یه ماشینِ درحال عبور. تو تلألو برکههای نورانی، گریگ و نهنگهای دیگه رو دیدم که وارد آب و از اون خارج میشدن. چند دقیقه بعد از روی رنگ ژاکت تشخیص دادم که لیزا هم اونجاس و رو شنها نشسته. دو نفر هم کنارش بودن که خودشون رو پوشونده بودن.