«قصههای بابام» نام اثری از نویسنده آمریکایی، ارسکین کالدول (۱۹۸۷-۱۹۰۳) است که احمد شاملو (۱۳۷۹-۱۳۰۴) آن را ترجمه کردهاست. کالدول از پیشروان پرداختن به درونمایههای اجتماعی، از جمله فقر و نژادپرستی بهویژه در ایالتهای جنوبی آمریکا، در ادبیات قرن بیستم آمریکا بهشمارمیرود.
بخشی از داستان:
یک روز صبح، بابام خیلی زودتر از همیشه قبل از طلوع آفتاب بلند شد و بدون اینکه کلمهیی با کسی حرف بزند رفت ماهیگیری.
بابام دوست داشت که بعض روزها، صبح پیش از اینکه مامانم تو خانه رفت وآمدِ روزانهاش را شروع کند این شکلی جیم شود و به ماهیگیری برود.
باری... گاهی بابام به این ترتیب از خانه جیم میشد و میرفت و غیبتاش سه چهار روز طول میکشید.
محلی که باباجانم در این مدت اُطراق میکرد لب رودخانه «باریئر» بود. و طول غیبتاش هم بستگی داشت به مقدار صید ماهیاش. باباجانم عاشق بیقرار و دیوانه ماهیگیری بود.
از عادات باباجانم یکی هم این بود که همانجا دم رودخانه دود و دمی به راه میانداخت و ماهیها را کباب میکرد... عقیدهاش این بود که ماهی را از لب رودخانه نباید به خانه برد، چون زنها تا دنیا دنیاست نخواهند فهمید که چهقدر آرد ذرت باید به قطعات ماهی بزنند تا لذیذ بشود.