«تذکره اندوهگینان» نام رمانی از حسامالدین مطهری (۱۳۶۶) است. این اثر داستانی رازآلود درباره سفر از غم به اندوه و از اندوه به شادی است که در قرن چهارم هجری میگذرد. نویسندۀ این رمان دربارۀ اثرش مینویسد: تصور میکنم این رمان برای همۀ کسانی نوشته شده که در پی خود هستند. به هیچ وجه مدعیِ نشان دادنِ یک راه نیستم. خودم را هم در در جایگاهِ یک مصلح یا هدایتگرِ اجتماعی تصور نکردهام. تذکره خالی از هرگونه دعوت به آیین، کیش، مذهب و نگرش است. اما کسانی که به هر دلیل، خود را بیاندازه در این جهان بیگانه میدانند مخاطبانِ اصلی رمان تذکره اندوهگینان محسوب میشوند. اگر حس میکنید همچنان با «دلیلِ بودن» درگیر هستید، رمان تذکره اندوهگینان داستانِ شماست؛ بدونِ قضاوت، بدونِ سرزنش. اندوه را مرکبِ شادی کن! این داستانِ توست. داستانت را بخوان. ورق بزن. در سرآغاز هزارتوی پرافسانهای، در مسیر عبدالله را ملاقات میکنی. عبدالله تویی، عبدالله همذات توست. به قرنِ چهارم میروی. در این سفر، از غم به شادی، در پیمودنِ جادۀ اندوه، با عبدالله همسفر میشوی، با خودت. در بخشی از داستان چنین میخوانید: بر سفر شدم و گذار کردم تا در آبادیِ شیوخ چشم گشودم. و آنان مردانی بودند برنشسته بر کرسیهای قضاوت. و جز آنان، آبادی را کسی نبود و کسانِ آبادی جملگی برفته بودند. چون پرسیدمشان، بازگفتند بیخدایان گریختند از سخنِ حق. و آنجا هر شیخ بر کرسی خود بود و بر رأیِ خود و با دیگریاش سرِ سازش نبود. و مرا بخواندند جملگی -سه شباروز در میانشان بودم. هر یک به طریقی خواندند مرا که از گرویدگان به ما باش تا از هلاک امان یابی. بر سراپردۀ سرای هر یک سنگی بود و جملهای تراشیده بر آن: ماییم حقیقت و حقیقت با ماست و ماییم با حقیقت. و آنان جملگی خود مالک میپنداشتند و چون پرسیدم: «حقیقت را چگونه یافتید؟» گفتند: «خدای تعالی ما را برگزید.» و هیچ جویا و طالبِ حقیقت نبودند آنان. مردانی بودند با جبههایی کهن، صورتهاشان یکسر سکینه، نگاهشان نافذ، دستانشان ظریف.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی