«مجسمهی ماروسی» نوشته هنری میلر، نویسنده آمریکایی (۱۹۸۰-۱۸۹۱) است. این کتاب به نوعی، روایت سفر و زندگی میلر در یونان در بازه ۱۹۳۹-۱۹۴۰ است و از بهترین آثار او به شمار میرود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
اگر به خاطر دختری به نام بتی رایان نبود هرگز به یونان نمیرفتم. در پاریس او با من در یک خانه زندگی میکرد. یک شب در حالی که لیوانی نوشیدنی پیش رویمان بود، از تجربههای سفرش به دور دنیا برایم گفت. من همیشه با دقت به او گوش میدادم، نه تنها از آن رو که تجربههای غریبی داشت، بلکه هرگاه از سیاحتهایش حرف میزد انگار که آنها را نقاشی میکرد. هر چه او تعریف میکرد، مثل پردههایی نقاشی که به دست استادی پرداخت شده باشد، در سرم میماند. گفت و گوی آن شب چیز دیگری بود: صحبت را از چین شروع کردیم و از زبان چینی که تازه داشت یاد میگرفت.
به زودی به افریقای شمالی رسیدیم، به صحرا، به میان مردمی که پیش از آن چیزی دربارهشان نشنیده بودم. و آنگاه یک دفعه او به عالم خود رفت، در کنار رودخانهای راه میرفت، و نور شدیدی بود و من تا جایی که در آفتاب کورکننده توان داشتم درپی او میرفتم. اما او ناپدید شد و من خود را در سرزمینی بیگانه سرگردان دیدم، زبانی را میشنیدم که پیش از آن هیچ نشنیده بودم. این دختر، نه از این قصهگوها بود، هنرمندی دیگر بود، چندان که تاکنون هیچ کس حال و هوای مکانی را آنگونه برایم شرح نداده است که او یونان را شرح داد. مدتها بعد دریافتم جایی که او سر به بیراهه گذاشته بود و من هم همراه او، نزدیک المپیا بود. اما این را زمانی فهمیدم که خود یونان را به چشم خویش دیدم، دنیایی از نور که هرگز به خواب ندیده بودم و هیچ امیدی به دیدنش نداشتم.