«سنجاقک (دریای زمین ۵)» اثر ارسولا.کی. لوژوان (۱۹۲۹) و ترجمه پیمان اسماعیلیان (۱۳۴۲)، جلد پنجم از مجموعه داستان تخیلی دریای زمین است.
در این قصه جادوگرانی که نخستین آموزگاران «گد» بودند، نشان میدهند که فروتنی در حد کمال، چگونه قادر است حتی زلزله را مهار سازد. «رز سیاه و دایموند»، بیانگر داستان عشق جادوگری جوان است که جادوگری و قدرتش را نادیده میگیرد. «در گستره باتلاق»، به دوران جوانی گد، ساحر اعظم جدید دریای زمین، باز میگردیم، قصهای درباره عشق به قدرت و قدرت عشق. «سنجاقک»، سرانجام قصهای درباره زنی مصمم و ثابت قدم که دیوار شیشهای «رک »و ساحران مذکر را فرو میشکند و پلی میان «تهانو » و «بادی دیگر» میزند.
بخشی از داستان:
زیر آخرین پرتوهای روشن یک روز کوتاه زمستانی، مسافری بر سر تقاطع دو مسیر نه چندان نویدبخش که جادههایی مالرو در میان نیها بودند، ایستاده بود و به دنبال یافتن نشانهای گویا برای انتخاب راهی بود که باید دنبال میکرد. همانطور که به آخرین شیب کوه میرسید، در گستره باتلاق خانههایی پراکنده را دیده بود و روستایی نیز در همان نزدیکی قرار داشت. گمان میکرد راه دهکده را پیش گرفته بود، اما لابد در میانه راه جایی را غلط پیچیده بود. نیهایی بلند در دو سوی مسیر روییده بود و اگر نوری هم در جایی وجود داشت، راه نور سد شده بود. جایی در نزدیکی پاهایش آب قهقهزنان میگذشت. کفشهایش هنگام دورزدن کوه آنداندِن روی سنگهای زمخت و تیز آن جاده گدازهای ساییده شده بود. کف کفشهایش به کلی سوراخ شده بود و پاهایش از فرط تماس با مسیر همیشه نمناک و یخزده باتلاقی درد میکرد.