«خانم دالاوی» مهمترین رمان ویرجینیا ولف (۱۹۴۱-۱۸۸۲) نویسنده صاحبسبک انگلیسی است. این رمان در لیست ۱۰۰ رمان برتر انگلیسیزبان جهان به گزینش مجله تایم و در رتبه ۵۰ همین لیست به انتخاب مجله گاردین جای دارد. این کتاب از ویرجینیا ولف در زمانِ خود از منظر سبک نگارش و ساختار بدعتگزار بود. ولف که از شیوهی سنتی رماننویسی انتقاد میکرد، از ابتدا در پی کشف شیوههایی نو برای بیان واقعیتهای ذهنی و حالات درونی انسان بود. البته او بعد در این راه از دیگران بسیار آموخت، بهخصوص از معاصرانش، با تأکید بر دنیای درون از راه جریان سیال ذهن. او که از آغاز میخواست شکل تازهای از رمان را ارائه دهد، در سال ۱۹۲۵ با نوشتن رمان خانم دالاوی برای اولین بار الگوی زمان را در قالب رمانی بلند برهم زد و با جسارت طرح داستان را به یک روز واحد، یک منطقه (شهر لندن) و یک شخصیت واحد در مرکز داستان محدود کرد. ولف در این رمان با نظارهگری چیزهای بسیار عادی زندگی به بیان احساسات میرسد و با توالی تکگفتارها، نداهای درونی هریک از شخصیتها را مینمایاند. به گفتهی بسیاری از منتقدان بیست صفحهی اول رمان «خانم دالاوی» پیچیدهترین اثر ویرجینیا ولف است. در این اثر، وولف یک روز ماه ژوئن از زندگی خانم کلاریسا دالاوی در لندن پس از جنگ جهانی اول را از زاویه دید این زن توصیف میکند. خواننده چنین می انگارد که گویا پا به پای راوی در خیابانهای لندن گام برمی دارد و از دریچه نگاه کلاریسا آدمها و محلههای شهر را می بیند. در این گذار تند و ناگسسته، وولف از شهر و آدمهایش تابلویی به پهنای افق در دیدرس خواننده قرار میدهد: ایتالیا دور بود و خانههای سفید و اتاقی که خواهرانش در آن مینشستند و کلاه درست می کردند، و خیابانها هر شب پر از آدمهایی میشد که گردش میکردند، با صدای بلند میخندیدند، نه نیمه جان مثل آدمهای اینجا که در "باث" روی صندلیها مینشستند و به گلهای زشت گلدانها نگاه میکردند! لوکرزا بلند گفت: " آخر شما باید باغهای میلان را ببینید." اما به کی میگفت؟ هیچ کس نبود. کلماتش رنگ باختند. مثل فشفشهای که رنگ ببازد. پس از این که شعلههایش دل شب را میشکافتند، به آن تسلیم میشدند؛ تاریکی پایین میآید و بر خطوط دیوارها، خانهها و برجها فرو میریزد؛ شیبهای برهنهی تپهها نرمتر میشوند و در آن فرو میروند...
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی