«در میان رودخانه» نام داستانی از طاهره براتینیا (۱۳۵۸)، نویسنده ایرانی معاصر است.
بخشی از داستان را میخوانید:
آقا جان که مُرد عزیز جون تنها شد و من مجبور شدم شبها خانه عزیزجون بخوابم تا تنها نباشد. خودش دوست نداشت برود خانهی بچههایش بخوابد. میگفت فقط خانهی خودش راحت است. راست میگفت ولی فکر کنم یک جورهایی هم دلش نمیخواست توی زندگی بچههایش اسیر بشود. همین طوریاش هم همهی خالهها و داییها و مامان خودم کلید خانهی عزیزجون را داشتند و وقت و بیوقت میآمدند توی خانهاش تا عزیزجون تنها نباشد. کلی هم به من سفارش میکردند که چشم از عزیز بر ندارم. نگذارم تنها باشد که بشیند غصه بخورد. نگذارم یاد آقاجان بیفتد و اصلاً مبادا تنهایش بگذارم که احساس تنهایی کند و گریهاش بگیرد.
روزهای اول میرفتم پیش عزیز و با او تلویزیون تماشا میکردم، کنارش درس میخواندم، توی آشپزخونه مینشستم تا مبادا یک لحظه غافل شوم و ببینم دارد غصه میخورد و ناراحتی میکشد.