«من یک مادرم» نام رمانی از خانم ناهید گلکار، نویسنده معاصر ایرانی است.
در بخشی از این داستان میخوانید:
کیسهی شام رو باز کردم و یه ساندویچ مرغ با یه لیوان نوشابه دادم دست بچهها تا بخورن. کمی بعد خوابشون گرفت. امیر رفت بالا، به هوای اینکه بازی کنه؛ ولی خیلی زود خوابش گرفت و خوابید. علی رو کنار خودم خوابوندم. من و یلدا، روبهروی هم، کنار پنجره، نشسته بودیم. اون داشت به سیاهی شب نگاه میکرد. هر دو ساکت بودیم. بهش نگاه کردم. چقدر نگران و دلواپس اون بچه بودم.
گفتم: یلدا جان، مادر! عزیز دلم، تو رو خدا، جون مادر، این بار کاری نکنی که کسی بفهمه. سرشو تکون داد و گفت: به خدا این بار من نگفتم؛ خانم موسوی خودش فهمید.
گفتم: تو رو خدا، مادر بهانه نیار؛ این بار بذار سر و سامون بگیریم؛ نگو مادر، نگو، تو رو خدا جلوی زبونت رو بگیر. هر وقت چیزی دیدی، چشمتو ببند و لبهاتو بهم فشار بده.
گفت: چشم خاطرتون جمع باشه، همین کارو میکنم.
یک کم بعد، یلدا هم خوابش گرفت. گفتم:پاشو برو بالا، اینجا نخواب؛ من نمیتونم برم بالا. تخت رو براش درست کردم و اونم فرستادم بالا و خودم نشستم.
قطار میرفت بسوی آیندهای نامعلوم. من حتی توی اون شهر یک آشنا هم نداشتم. اصلاً نمیدونستم از قطار که پیاده شدم، باید کجا برم و چیکار کنم.
خودمو دست خدا سپرده بودم و میرفتم.