«تهرانِ مخوف» اثر مرتضی مشفق کاظمی (۱۳۵۶-۱۲۸۱)، نویسنده معاصر ایرانی است. کاظمی در جوانی از نویسندگان مطبوعات ایران بود و کتاب تهران مخوف را ابتدا به صورت پاورقی در روزنامه ستاره ایران منتشر کرد. این اثر نخستین رمان اجتماعی ایرانی است که انتشار آن در سال ۱۳۰۱، کم و بیش همزمان بود با چند اتفاق ادبی مهم دیگر از جمله شعر «افسانه» نیما یوشیج و مجموعه داستان «یکی بود یکی نبود» محمدعلی جمالزاده که هریک نقطه عطفی در ادبیات ایران بودند. داستان در جلد اول تهران مخوف، پیش از کودتای ۱۲۹۹ میگذرد و در جلد دوم کتاب، سرنوشت قهرمانان جلد اول همزمان با وقوع این کودتا پی گرفته میشود. کاظمی در این داستان سرگذشت عشق جوانی از یک خانوادهی نجیبزاده را که به فقر و تنگدستی افتاده است، با دخترعمهی خود، که پدرش یکی از اشراف ثروتمند تهران است، تصویر میکند. «فرخ» و «مهین» از کودکی با هم بزرگ شده و با هم انس گرفتهاند و همدیگر را دوست دارند. «فرخ» سرگرم تحصیل است و کمتر فرصت میکند که به همبازی ایام کودکی خود بپردازد. روزگار میگذرد و عشق و علاقهی این دو جوان به یکدیگر شدت میگیرد، اما وقتی که «فرخ» در پایان امتحانات به خانهی عمهاش میرود، از ملاقات آنان جلوگیری میشود و... بخش کوتاهی از داستان: عصر یکی از روزهای اوایل بهار که هوا صاف و در نهایت لطافت بود، در باغِ بزرگ و دلکشی واقع در شمال تهران منظرهی جالبی میگذشت. در این باغ که درختان سرو و گلهای رنگارنگ و زیبایش با قامت رعنا و لطافت رخسار پریرویان رقابت مینمود، این دو کودک، یکی پسر و دیگری دختر در مقابل عمارت مسکونی باغ، سخت سرگرم بازی بودند و بههیچ چیز توجهی نداشتند. دختر بسی زیبا بود. گیسوان طلایی و چشمان آبیرنگ و بینی باریک و لبان نازک و سرخی داشت و در این موقع آثار خوشی زیادی در چهرهاش هویدا و با علاقهی مفرطی به بازی با همبازیش مشغول بود. پسر هم در وجاهت دست کمی ازو نداشت. موهای خرمایی حلقه حلقه و چشمان درشت میشیرنگ و ابروان کشیده و بینی کوچک به قیافهی او جاذبهی مخصوصی داده و آثار هوش و ذکاوت زیادی در چهرهاش نمایان بود.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی