من میگم زندگی از دو حس متولد میشه.
ترس و خوشبختی
تا حالا شده بترسید و اون رو با ذره، ذره ی وجودتون احساس کنید و یا اینکه حس کنید ترس در یک قدیمی قلبتون کمین کرده؟
ترس از رها شدن و تنها شدن، ترس از دست دادن و ادامه دادن، ترس از تاریکی درون و مرگ، در نهایت ترس از زندگی کردن
و اما خوشبختی...
به نظرتون واقعا خوشبختی وجود داره؟
اگر خوشبختی هست! پس کجای زندگی ما پنهان شده؟ که هر چقدر برای به دست آوردنش می جنگیم، پیروز نمیشیم.
گاهی با این که می دونیم درست بر لبه ی تیغ مرگ قرار داریم برای لحظه ای هر چند کوتاه حس می کنیم، تمام خوشبختی دنیا رو در آغوش داریم.
داستان ما هم درست از همین جا شروع میشه، جایی که خوشبختی در دل ترس متولد شد تا تمام قوانین جهان هستی رو به چالش بشه.