نام چمران، برای آنها که او را ندیدهاند، تصویر مبهمی است از کسی که درس و دانشگاه را رها کرد و جنگید؛ تن به تن، سلاح به دست. او سالها در لبنان با بچههای مدرسهی جبلعامل زیست و زیستن را آموخت، و جنگید و جنگیدن را آموخت، و عاشق شد و عشق ورزیدن را آموخت.
چمران مثل هیچکس نبود، مثل هیچکس هم زندگی نکرد. زندگی او پر بود از بلندهایی که روی آن میایستاد و سخنرانی میکرد و گودالهایی که در آن سنگر میگرفت و کمین میکرد.
تا بالأخره روز رفتن رسید. عشق آمد و چمران را با خودش برد. اندوهی گذاشت برای همرزمان و صبری برای غاده.
نام چمران برای آنها که او را دیدهاند، تصویر روشنی است از زندگی مردی که برای خدا آمد، برای خدا زندگی کرد و به سوی خدا رفت.