بیست و دو ساله بود که ازدواج کرد. زندگی کوتاهش عاشقانه بود. اما نه همسر، نه مریم دو و نیم ساله و نه حتی حنانهی ده ماههاش نتوانستند علی را پایبند دنیا و زرق و برقش کنند. علی تجلایی مرد ماندن در شهر نبود. بی نام و نشان پابهپای بسیجیهای گمنام راهی عملیات بدر شد. انگار آرزویش بود همانجا، کنار دوستان بسیجیاش بماند.